۱. ممنون از دوستان عزیزی که با شهامت و صداقتی که بایسته ی شاعران است در زیر مطلب «ادبیات حرمسرا» نظریات خود را درج کرده اند. عصیان و شوریدگی این دوستان را می ستایم.
۲. از سهراب رحیمی شاعر و نویسنده ی گرامی برای نقد و معرفی کتاب اعترافنامه ی دختران بد در زمانه بی دریغانه سپاسگزارم. امید دارم که شاعران و نویسندگان بیشتری توسط ایشان معرفی گردنند.
-شعری از کتاب در دست انتشار به نام <گِل>
به نامِ آب و خاک که یکی می شوند
و آتش
و باد.
گِل نام پرنده ای بود
که در آتش سفال شد
و باد
به آسمان اش برد
و میان خورشید و ماه
خانه اش داد.
گِل نام پرنده ای بود
که با باران به زمین بازگشت
و دوباره شد
آب
و دوباره شد
خاک.
گِل نام پرنده ای بود
که نه در آسمان
که نه در زمین
جایی،
گِل
من بوده ام.
احمد گفت:
سلام.
مطالب را در زمانه خواندم از مطلب حرمسراي قاجاري بسي لذت بردم
خوشحال مي شوم يادداشت «استبداد تاريخي نرينه» را بخوانيد
به اميد انسانيت
علیخانی گفت:
سلام خانم فرجامی
اگرچه تونست من رو به یاد» خط سوم «(آن خطاط سه گونه خط نوشتی . . .) بندازه ولی به لحاظ عینی و تصویر و خط معنایی انسجام لازم و نداره و شاید با همت بیشتر شما بتونه موجزتر هم بشه.
لذت بردم و ممنون
علی حاجیان زاده گفت:
سلام لیلا ی عزیز
خواندمت
همیشه شاعر باشی
در ضمن نگاهی به سفرنامه ی زنی خانه دار انداختم
وقتی بود برایت می نویسم عزیز
مازيار نيستاني گفت:
سلام خانم فرجامي … شعر زيبا و عميقي از شما خواندم مثل هميشه …. من هم بروزم وخوشحال مي شوم سري اگر بزنيد
مینو نصرت گفت:
به نام آب و خاک که یکی می شوند
و آتش
و باد
سطر زیبائی که با قدرتی مهیب ، حکایتی ست عتیق. حکایتی که هر بار آن را با زبانی تازه می نویسند وهر بار نشانه هایش را عوض میکنند ، او اما با همان نشانه های بکر نخستین اش از روی بو و رنگ و خواص خود ، عاشقانه بر میگردد به ابتدای سطر پیدایش و با صدای بلند موجودیت مستقل خود را که از تلفیق آب و خاک خلق شده است باز می سراید . در این شعر آب عنصر نر و خاک مادینه است و از تلفیق این دواست که گل سروده می شود و با دو عنصر طبیعی دیگر که آتش و باد است این سفال خام دو جنسی گرم و به نفس زدن می افتد ، از جائی به جائی دیگر رانده می شود .
سفال توسط زنان در دوران نوسنگی اختراع و ساخته شده است . سهل است که میتوان فهمید الگوی نخستین آن زهدان زن است . زن ازروی جنینی که در خود می پروراند به شکل دایره ای و حفره مانند آن پی برد و به احتمال زیاد بار ها وقتی دانه هارا در سوراخ های کوچک خاک می کاشت به آن اندیشیده است که توانست نخستین سفال را از تلفیق گل رس و آب بسازد . سفال ساخته شده ی تازه هم خیس است و هم قابل انعطاف ، در اینجاست که عناصر آتش و باد بمثابه گرمای تن سفال و نفس او وارد شعر می شوند . آفرینش تمام شده است .حال شعر را می شود اینگونه خواند : به نام مرد و زن که یکی می شوند. و به نام انسان
مینو نصرت گفت:
شعر در سطر های بعد به مدد آتش و باد مدام از زمین به آسمان و از آسمان به زمین می آید. آنچه شاعر را با خود می کشاند بی جا و مکانی پرنده ای به نام اوست . پس نیمی از آن وحدت در جائی دور از یاد ها رفته است . او بمرور بدل به ابزار ناطقی شده است که وقتی کوک اش میکنند میتواند حتی آبستن شود و شبیه کارخانه ای مدام در حال تولید باشد ولی بمثابه ی انسان نادیده گرفته شده است . این وجه شعر است که قابل تامل است .
گل پرنده ای ست که از زمین به آسمان پرتاب می شود و از آسمان به زمین ، اما آشیانه ای ندارد . هرکجا آشیانه کند آتش وباد از جا میکنندش و باز سیزیفه ایست میان این دو . او سنگ نمی کشد ، سنگ میخورد .
سلام لیلا جانم
علی حاجیان زاده گفت:
سلام دوست عزیز
با شعری کوتاه به روز هستم
و منتظر حضور و نقد شما
با احترام:
این روزها در خواب هایم زنم را می بینم
که درخت شده
و شاخه هایش را در آب زلال زیر پایش شانه می کشد .
داریوش معمار گفت:
سلام
با چند شعر تازه بروزم لطفان سر بزنید
مسعود ضرغامیان گفت:
با سلام به خانم فرجامی .
خواندم .خوب بودوصمیمی.خوشحال می شوم به وبلاگ من هم سری بزنید.
سال خوبی داشته باشید.