برچسبها
در حواشی کتاب گِل و جایزه ی خورشید ۱۳۸۹:
– از دوستانی که در این مدت با نامه هایشان به کتاب گِل اظهار لطف نموده اند متشکرم. لازم به ذکر است که چندی پیش بی آنکه من شخصا خبر شده باشم از طریق نامه ی جمعی خانم سپیده جدیری آگاه شدم که ناشر کتاب گِل، نشر آهنگ دیگر، این کتاب را برای شرکت در جایزه ی خورشید ارسال نموده بود. از آنجایی که در عمل انجام شده قرار گرفته بودم و نام کتاب و بنده در خبرهای این جایزه در سایتهای متعددی درج شده بود فکر کردم که هم بی ادبی محض و هم کم لطفی به تلاشهای خانم جدیری و داوران خواهد بود اگر از ایشان بخواهم رسما اعلام کنند که کتاب گِل به دلیل عدم دریافت اجازه ی قبلی از نویسنده اش نمی بایست جزو کتابهای برگزیده قرار می گرفت. اما دوستانی که من را خوب می شناسند می دانند که طی تمامی این سالها هرگز در هیچ جایزه ی ادبی دستی نداشته ام و هرگز در این گونه حوزه ها شرکت و فعالیت نکرده ام و نخواهم کرد چرا که اعتقادی به اینگونه روندها در ادبیات ایران ندارم. دلیلش هم محرز است. فکر می کنم که ما نخست باید معیارهای بسیار ابتدایی برای خلق و دریافت و انتخاب و داوری آثار ادبی بیاموزیم و این کاری نیست که فعلا از فرهنگ مجیزگویی و رفیق بازی و غیرحرفه ای ما برآید. متاسفانه رفتار بسیاری از اهل ادب هیچ انطباقی با سطح تولیداتشان ندارد.
به عقیده ی من کاستی های ادبی ما بیش از آن است که با دادن و گرفتن جوایز جبران گردد. این گودالی نیست که با چند مشت خاک پر گردد. از ترجمه گرفته تا داستان نویسی تا شعر و نقد، در همه ی اینها عقب مانده ایم. کافی ست که سطح شعرها و داستانها و نقدهایی که در مجلات معتبر ادبی غرب چاپ می شود را با نوع بومی خودمان قیاس کنیم. شاعران ایرانی می خواهند ناقد باشند. ناقدان می خواهند شاعر باشند. داستان نویسان، شاعر. شاعران، داستان نویس. و دیگر حوزه ی ترجمه که افتضاحی در نوع خود است منهای چند مترجم حرفه ای که کارنامه شان مشخص است. به یمن فیس بوک همه چند خط بی محتوای یکدیگر را «لایک» می کنند تا در این ماراتن مهرطلبانه عقب نیفتند. هیچ انصاف و تشخیص و وجدانی هم به کار نمی گیرند نه برای آبروی خود نه برای آبروی ادبیات. در این فضا می دانم همدلان خوبی دارم که بی جنجال و بدون کامنتهای لایک و یا نظریات یک صفحه ای در مدح خالق اثر و شباهتش با حضرت حافظ! زحمت می کشند و کار می کنند. ادعایی هم ندارند. «یاد بعضی نفرات روشنم می دارد».
امیدوارم که پاسخ دوستانی که سوالاتی از من را در این باب داشتند داده باشم
شعری از کتاب گِل،نشر آهنگ دیگر، ۱۳۸۹
من اینجا
هرچه دیده ام
خفاش ها
خانه های سیاه
و اتاقهایی که توّهم چراغ را
آفتاب پنداشته اند.
هرچه دیده ام
نیم دایره ای
که هیچ پرگاری تکمیلش نمی کند:
ماه ناقصی که قرینه ی خود را
هرگز در چهاردهمین شب
نخواهد یافت.
هرچه دیده ام
مسافرانی
که پشت به راه
براسبهاییِ گیج تاخته اند.
هرچه دیده ام
شکل آن پرنده یی ست
که ابدیت زاییدش
و پس
از دو بال
جدایش ساخت.
-صفحه ی کتاب و فیلم هفته به روز شده است، اینجا
-وبلاگ شعر و ترجمه ی دوست عزیزم مانا آقایی به خانه ی جدیدی کوچ کرده ست، اینجا
-لیلا فرجامی
سلام
فکر میکنم آسیب شناسی جایزه های ادبی در ایران نیاز به تجزیه وتحلیل بیشتری دارد اگر چه در این مطلب کوتاه شما توانسته اید به نکات مهمی اشاره کنید.
شاد باشید
با سلام ناهید جان. نکته ی شما کاملا صحیح است. این آسیب شناسی نیاز به نگاهی بسیار مبسوط و بیانی مشروح دارد که در اینجا من به اختصار به آن پرداخته ام. این تنها یک عضو بیمار از پیکر بیمار تر فرهنگ ماست که شاید در سالهای آتی نیاز به معالجه اش بر همگان روشن شود. با احترام
ممنون
ممنون بابت مطلب خوبت لیلای عزیز.
قلمت همواره نویسا و راستگو باد!
شکی نیست هدف گردانندگان جوایز ادبی رشد و تعالی ادبیات است. اما این اندیشه در شرایطی قادر است بازتاب هدف خود باشد که ریشه های نگرش و اندیشه های ماقبل خود را که خودکامگی و برتری خواهی است اصلاح کرده باشد . به عنوان مثال وقتی هنوز تیغ برنده ی سانسور هر روز خود را تیز تر می کند و انتشاراتی ها از در مسالحه در می آیند ، وقتی هر روز بخش شعر در انتشارات حذف و جانشین آن کتاب هایی عامه پسندی می شود که هدفی جز رسیدن به منابع مادی و شخصی ناشررا در بر نمی گیرد، وقتی شاعرانی که کتاب تازه ای از خود منتشر کرده اند در هیچ سایت حتی سایت مربوط به این جوایز به اندازه ی کافی معرفی نمی شوند تا در معرض داوری خواننده ها نیز قرار بگیرند و هزاران دلیل دیگری که از شیوه های کهن نشر سرزمین ما تبعیت می کند به نظر نمیرسد اعطای اینگونه جوایز مثمر ثمر واقع گردد. خواننده ناگهان با کتاب و شاعری روبرو می شود که حتی در دنیای مجازی اینترنت هم پیش از برنده شدن کتابش هیچ منتقد ی به شعر های او نپرداخته است . شاید مثال ازدواج های ایرانی مثالی زیبا باشد. در این مراسم بر سر عروس و داماد سکه و پول می ریزند و آنها را روانه ی زندگی مشترک می کنند اما زندگی مشترک به کجا منتهی می شود؟ زندگی مشترک کتاب هر شاعر نیز بعد از انتشاردر جهت ارتباط گرفتن با خواننده هایش اهمیت پیدا می کند که به این پرداخته نمی شود . از طرف دیگر داوران اینگونه جوایز بلاتغییر می مانند و این باعث می شود محفل اعطای جوایز به صورت محفلی بسته تجلی کند و از پیش معلوم است شاعرانی که با این محافل ارتباط ندارند کتاب شعرشان قابل مطرح نخواهد بود . بهتر است اعتراف کنیم ما هنوز در مقطعی از مدنیت بسر می بریم که در آن رابطه مهم تر از قانون است و اجرای قانون میسر نمی شود مگر به این گونه روابط نقطه ی پایان گذاشته شود. در نهایت بعد از اعطای اینگونه جوایز ما شاهد بر خورد و جنگ میان زنان و مردان می شویم چرا؟ چون از پیش جایگاه ویژه ی خود را به عنوان شعر زن از مردان جدا کرده ایم و شاید بتوان گفت با این جدایی طلبی ناخود آگاه طیف مردان را به ستیز با خود دعوت می کنیم. شعر از منابع انسانی و احساس و عشق به عالم و آدم می جوشد و فارغ از جنسیت شاعر دلش آمیختگی با اذهان عموم مردم را می طلبد. در این آمیختگی اذهان مشترک است که ما شاهد درخشش پیکر انسانی ادبیات می شویم پیکری که نمی تواند بگوید مرد است یا زن. و درست در همین لحظه است که فکر میکنم اگر دنیای مجازی اینترنت نبود وضعیت اینگونه جوایز چه می شد! شاید پرداختن به زوایای شعر زنان از دیدگاه های گوناگون بتواند این طیف را از کنج عزلت بیرون بیاورد چنان که شاعران زن هم بدون واهمه بتوانند اندیشه های خود در محافل دو گانه به معرض داوری عموم بگذارند. اما مهم ترین داوران آثار ادبی بی شک مخاطبین هستند که همیشه نادیده گرفته می شوند. نکته ی مهمی که در این مقاله چشم را می نوازد گرفتن مجوز از شاعران صاحب کتاب است که در درجه ی اول از جانب ناشر نقض می شود و سپس از طرف داوران و چهره ای از شاعران خلق می کند که تمنای کسب جایزه را در اولویت کار های او قرار می دهد. یعنی میدانی برای ستیزه و جنگ حتی میان شاعران زن.
سلام لیلا جان
سلام
خواندنی بود.
در رابطه با نقد داوران جشنواره ها و جاییزه های ادبی هم باید کسی بنویسد…