من، شب، کلاغ
خالی ترین کوزه ست شب
با کلاغ سرخی بر لب
که گاه تکی می زند
تا قطره آبی بگیرد
به منقار نقره ای اش
(ماه همیشه تشنه باز می گردد)
خالی ترین کوزه ست شب
با همهمه ی غارغاری پیچیده در مشیمه ی نازکش
هر بار هراس از ترک خوردن
(آه مادرِ تاریکی
همیشه از درونِ تو
چیزی سقط می شود)
به جستجوی مرهمی رفته ست
برای جنین نارسش
با تیشه های عمودِ نور
از پی…
لیلا فرجامی
سلام دوست عزیز،
از خواندن اشعار و مطالب تان لذت بردم.
با سپاس از اطلاع رسانی و به امید موفقیت های روزافزون.
با بهترین آرزوها، و با مهر
خیلی خوب بود ممنون و درود
قشنگ بود
مرسی
سلام خانم فرجامی عزیز
ممنون از شعر خوبتان
…و ماه همیشه تشنه باز می گردد
سلام
مرسی از دعوتتان، خوانده شدید
لیلای عزیز
شعرهات و بسیار دوست دارم و این یکی هم .ممنون
سلام
ممنون ليلاي عزيز
لیلا حل شده در شب. کمی بیشتر از خودش یا شاید خود شب را گویی گلویی شده لیلا.
خیلی زیبا بود مرسی
سلام و ممنون از خبر رسانی
خواندم ات و بسیار عالی بود
خالی ترین کوزه ست شب
با همهمه ی غارغاری پیچیده در مشیمه ی نازکش
عالی
جنین نارس و مرهم از سویی . از سویی تیشه های نور، حسی دوگانه می سازد وشب و ماه را معنا می بخشد ، واین یعنی زیبایی .ممنون لیلا جان
آه مادرِ تاریکی
همیشه از درونِ تو
چیزی سقط می شود
زیبا و جالب بود. ممنون از دعوت. پایدار باشید