برچسبها
Iranian poet, Iranian poetry, Leila Farjami, Persian literature, Persian poetry, لیلا فرجامی, ادبیات فارسی, خواهرم زنی ست خندان, شاعر, شاعر ایرانی, شعر, شعر معاصر
خواهرم زنی ست خندان
ایستاده رو به دوربین
پشت سرش
برج ها و خانه ی های مسطح مابین
آنتن ها و ماهواره ها و کبوترهای دود گرفته
سرخسهای خانگی بیجان
خواهرم زنی ست خندان
گاه روی کوچه ای حوالی امیر آباد تیر می خورد و دراز می کشد
می آیند و می برند و در بهشت زهرا دفنش می کنند
گاه زیر پلها می ایستد
لبهایش را سیاه می کند و نرخ روز را اعلام،
سوار ماشینی می شود که معمولاً راننده اش زشت است
و می رود دور دورها.
گاه روی مبل به گریه می افتد
شاید به خاطر شوهری که نداشته ست
یا بچه ای که نخواهد داشت
خواهرم زنی ست خندان
و همه ی تهران مال اوست
سراغش را می توانی از هرکس و هر جایی بگیری
و بپرسی آخرین بار چه خورده است
چه گفته ست
چه شنیده ست
و در کدام خرابه خوابیده ست
و چرا
هروقت تا بلند می شود
دوباره
به زمین می افتد؟
-لیلا فرجامی
تلخ، گزنده و گویا. مرثیهای برای آنچه میگذرد؛ برای آنچه هستیم و برای یک رویا. راستش کمتر شعر و بیشتر درد بود. خیالانگیز نبود چون به قدر کفایت روشن بود با آنکه تاریکیهای تهران، ایران، درون ما را نشانمان میداد. مرد که باشی و این را بخوانی ….؛ بگذریم.
و چون همیشه سپاس از آفرینش زیبایی.
لیلا جان
شعرت و رفتاری که با کلمات داری را خیلی دوست دارم. مثل همیشه با تبحر و زیبایی سروده ای و طنز تلخ و تخیل فردیت یافته ات از لابلای سطرها موج می زند. ممنون
سلام خانم فرجامي .
پايان شعر خيلي جالب بود .
ابتداي شعر بيشتر در مخاطب يك تابلو را به تصوير كشيد .
به روزم و شما دعوتيد .
بسیار زیبا و گویا و تلخ
مرسی از شما
مرسی