برچسب‌ها

, , , , , , , , , , ,

خواهرم زنی ست خندان
ایستاده رو به دوربین
پشت سرش
برج ها و خانه ی های مسطح مابین
آنتن ها و ماهواره ها و کبوترهای دود گرفته
سرخسهای خانگی بیجان

خواهرم زنی ست خندان
گاه روی کوچه ای حوالی امیر آباد تیر می خورد و دراز می کشد
می آیند و می برند و در بهشت زهرا دفنش می کنند
گاه زیر پلها می ایستد
لبهایش را سیاه می کند و نرخ روز را اعلام،
سوار ماشینی می شود که معمولاً راننده اش زشت است
و  می رود دور دورها.

گاه روی مبل به گریه می افتد
شاید به خاطر شوهری که نداشته ست
یا بچه ای که نخواهد داشت

خواهرم زنی ست خندان
و همه ی تهران مال اوست
سراغش را می توانی از هرکس و هر جایی بگیری
و بپرسی آخرین بار چه خورده است
چه گفته ست
چه شنیده ست
و در کدام خرابه خوابیده ست
و چرا
هروقت تا بلند می شود
دوباره
به زمین می افتد؟

-لیلا فرجامی