دو هفته ی پیش شخص ظاهراً مجهول الهویه ای به اسم «سرجوخه گمنام ادبیات» وبلاگی به نام «سرقت شعر» تأسیس کرد که به زعم کودکانه ی خودش از آب گل آلود ماهی بگیرد. این وبلاگ با انگیزه ی تخریب و تخطئه ی اهالی قلم و هتک حرمت آنها به وجود آمده و اتهاماتی را متوجه اشخاصی مثل خانم ها شهرنوش پارسی پور و لاله جوانشیر و ما امضاء کنندگان این یادداشت می کند که هیچ پایه و اساسی ندارد.
متأسفیم که نکات زیر را به اطلاعتان می رسانیم اما خود را از نظر اخلاقی موظف به این کار می دانیم تا رفع ابهام شود و بیگناهان در این قضیه به اشتباه محکوم نگردند. قضیه از این قرار است که همزمان شدن تاسیس این وبلاگ و انتشار جوابیه های خانم ها سپیده جدیری و لیلا فرجامی در مورد جایزه ی زنان خورشید به یکدیگر و همچنین افزوده شدن اسم خانم سپیده جدیری در لیست «تگ» ها سبب شده، برخی به اشتباه بپندارند که صاحب این وبلاگ به نوعی به ماجراهای جایزه ی خورشید مرتبط است که چنین نیست. هرچند بزعم ما قصد صاحب وبلاگ رد گم کردن، از راهِ القا کردن آگاهانه همین موضوع بوده است.
این وبلاگ فعالیتش را حول دو چیز متمرکز کرده:
1. اتهام دزدی ادبی
فی المثل شاعران به سرقت از افرادی متهم شده اند که وجود خارجی ندارند (مانند تیم اوونس، پیرس ویل، اویانگ یو)، یا شعرهای ذکر شده اصلا در کتاب آن ها وجود ندارد (مانند «کو اون» که صاحب وبلاگ به اشتباه؟؟؟ او را «کو یون» می نامد). در مواردی دیگر افراد به سرقت از کسانی متهم شده اند که سبک و محتوای آثارشان هیچ شباهت و سنخیتی با یکدیگر ندارد. در مواردی تاریخ سرایش و انتشار آثار فرد متهم، جلوتر از نویسنده ی بزعم صاحب وبلاگ مورد سرقت واقع شده بوده. گاهی هم شاعرانی به دزدی از دیگران متهم شده اند که معلوم نیست وجود خارجی دارند یا نه. مثلا دختر خانم پانزده ساله ای به نام » فاطمه زاهد مقدم» که هر چه در گوگل سرچ کردیم جز دو قطعه کوتاه از ایشان که دست بر قضا؟؟؟ همزمان با تاسیس وبلاگ جعلی سرجوخه گمنام ادبیات در پایگاه اینترنتی شعر نو چاپ شده، مطلب دیگری درباره شان پیدا نکردیم. جالب این که صاحب این وبلاگ خودش، آدرس وبلاگش و اسمش را از وبلاگ نویس دیگری به نام «سرباز گمنام ادبیات» که نویسنده وبلاگ «سرقت ادبی» است اقتباس کرده و بخش اعظم اولین مطلبش را هم از وبلاگ این فرد رونویسی کرده و فقط اسامی را تغییر داده یا جملات را جابجا کرده.
2. اتهام تخریب شخصیت
طبق اظهارات این وبلاگ نویس، ما امضا کنندگان این یادداشت صفحات مجازی متعددی تحت عناوین جعلی تاسیس کرده ایم تا آبرو و حیثیت شاعران دیگر را بریزیم. فی المثل وبلاگ های «اگر» و «سرقت ادبی» که افرادی ناشناس برای خانم ها جعفری یا کردبچه راه انداخته اند، به دروغ به ما نسبت داده شده اند. در حالی که راه انداختن وبلاگ با اسمی ساختگی برای تولید جعلیات و نشر اکاذیب، کاریست که مدیر بزدل این وبلاگ خودش در حق دیگران کرده!!! همین طور متهم شده ایم که به نام های دروغین «پرستو ارسطو» و «منصور خورشیدی» و «منصوران» برای این و آن پیام می گذاریم. وبلاگ نویس حتی به خودش زحمت نداده این نام ها را در اینترنت سرچ کند که در این صورت می فهمید اینها همه اسامی افرادی حقیقی ست که یا شاعرند یا نویسنده اند و همه هم صاحب چندین و چند کتاب و وبلاگ و سایت شخصی هستند.
هر چند قصد نداریم به پریشان گویی های این فرد بیمار و فرومایه و اتهامات بچه گانه اش پاسخ دهیم که با ادبیاتی نازل و کوچه بازاری و با هدف تخریب وجهه ی افراد به میدان آمده ، وظیفه خود می دانیم هویت اصلی این شخص را که اتفاقا در این کار سابقه ی طولانی دارد اعلام کنیم.
مضافاً اعلام می کنیم که هرگز جز یک وبلاگ (که چنانچه در زیر ملاحظه خواهید کرد برای اثبات هویت فرد جاعل و صاحب وبلاگ دروغین ثبت کرده ایم) هیچ وبلاگی با نام مستعار در جهت تخریب افراد تاسیس نکرده ایم.
بر حسب آمارگیرهای پرشین بلاگ (که صاحب وبلاگ مذکور آن زمان برای عموم به اشتباه باز گذاشته بود و اکنون که خبردار شده به خیال خود آن را بسته است!) به آی پی این فرد از همان ابتدا در وبلاگ خودش یعنی «سرقت شعر» دست پیدا کردیم. به خاطر موقعیت جغرافیایی این آی پی (حومه ی واشنگتن دی سی) و همچنین سابقه ی رفتاری ناهنجار و پر اختلال فردی که آنجا زندگی می کند، به ایشان شک بردیم و در نهایت از طریق دعوت ایشان (از طریق ایمیل) به یک وبلاگ که خود زدیم (این وبلاگ «جهان شعر» نام داشت و تنها ما و ایشان آدرسش را داشتیم) دریافتیم که صاحب این وبلاگ کسی جز شیما کلباسی نمی باشد. لطفاً عکسهای زیر را که از آدرس آی پی شناخته شده ی ایشان گرفته شده و در هر دو آمارگیر درج شده ببینید و خود قضاوت کنید!
این آی پی اولین آی پی ثبت شده در آمارگیر ایشان بود و ضمنا بالاترین کلیک ها را داشت. در اینجا یا در پایین تصویری از ایجاد وتدوین کردن نوشته های وبلاگ را توسط ایشان می بینیم که نشان می دهد دارنده ی این آی پی مدیر این وبلاگ است.
و در اینجا یا در پایین عکس همان آی پی را که از طریق ایمیل وارد وبلاگ جهان شعر شده و در تله افتاده است:
همانطور که می بینید صحت آی پی ایشان صد در صد است و بلاانکار می باشد.خانم شیما کلباسی بعد از اینکه از رو شدن آی پی شان باخبر شدند، برای اینکه دوباره رد گم کنند و وجود آی پی شان را در وبلاگ «سرقت شعر» توجیه نمایند، دست به انتشار توضیحاتی کاذب و شرم آور زده اند گویا با قافله ی کوران طرف می باشند. از جمله اینکه ایشان مانند دیگر نویسندگان مقیم حومه ی واشنگتن دی سی به این وبلاگ دعوت شده اند! یا ادعا کرده اند که افرادی در ایران از افرادی در آمریکا خواسته اند که چون سرعت اینترنت در ایران پایین است، مطالبی که آنها می فرستند را برایشان در آن وبلاگ بگذارند!!! که در این صورت اولا باید به ایشان گفت ما در ایران و یا هیچ جای دیگر دشمنی نداریم که از تخریب وجههء ما چیزی عایدش گردد و دوما باید از ایشان پرسید چرا این «افراد ساکن آمریکا» که چنین ماموریت تخریبی را قبول کرده اند، کامپیوترشان آی پی منزل خانم کلباسی را نشان می دهد؟؟؟ متأسفانه پافشاری خانم کلباسی در جهت سلب مسئولیت از خود و انداختن گناه به گردن دیگران خصلت ناخوشایند دیگری از ایشان را نمایان ساخته ست. باید بگوییم آماری که در دست ماست بسیار معتبرتر و موثق تر از دروغها و افتراهای ایشان است و تنها چند عدد آدم ساده لوح می توانند ادعاهای کودکانه ی ایشان را پذیرا باشند.
ما تمامی عکسها و مدارک از بازدیدکنندگان این وبلاگ را از نخستین روز احداث وبلاگ ایشان جمع کرده ایم و تا بحال جز یک نفر (که خود ایشان باشند) هیچ شخص دیگری از واشنگتن دی سی و حومهء آن وارد این وبلاگ نشده است. هیچکس هم جز از این آدرس این وبلاگ را آپدیت و مطالب را حذف یا اضافه نکرده است.
در چند روز اخیر با تمامی این احوال و شرایط خواستیم به صورت بسیار خصوصی و شخصی به ایشان بفهمانیم که دکان بی خریدار را تعطیل کنند اما ایشان پس از لو رفتن هویتشان مصرانه کوشیدند بگویند که شیما کلباسی نیستند. آن هم نه از طریق تماس شخصی با ما بلکه با درج مطالب بیشتری علیه مان و انتشار محتوای پیامهای خصوصی ما به ایشان در همان وبلاگ!!!! حال نویسنده ی وبلاگ که خود شیما کلباسی ست با خودش در همان وبلاگ جعلی دیالوگ مسخره ای را اجرا می کند که گواه حال وخیم و آشفته ی وی می باشد. سعی ما هرگز شرمسار کردن ایشان در ملا عام نبود و این جمله ای بود که به خود ایشان در روزهای آغازین کتباً ارسال شده بود اما با ادامه ی درج مطالب جعلی و نادرست درباره افراد تنها راه چاره را عمومی کردن این حقیقت دیدیم. مضافاً ایشان در چند روز اخیر هم دومین وبلاگ جعلی خود «وقتی بزدلان شاعر می شوند» را به ثبت رساندند که حاوی یک مطلب از مطالب وبلاگ جعلی نخستشان بود. این هم آی پی خانم شیما کلباسی در حال تدوین نوشته در این دومین وبلاگ جعلی.
این هم پیام خانم شهرنوش پارسی پور گرامی که به ما اجازه دادند ایمیلشان را در هرجا می خواهیم بیاوریم. چند خطی از ایمیل ایشان در مورد رفتار خانم کلباسی
«به هرحال خانم کلباسی زحمت زیادی کشیده است که مشهور بشود و نشده است. حالا می خواهد سوار شهرت من و شما بشود. این اولین و آخرین باری ست که درباره ایشان حرف می زنم و اگر زمین و آسمان را هم یکی کند دیگر سکوت خواهم کرد. شما مختارید که این ای میل را هرجا دلتان خواست چاپ بکنید»
جالب اینکه خانم شیما کلباسی پس از افتادن تشت رسوایی شان از بام عوض پشیمانی و عذرخواهی دست به شایعه سازی و لجن پراکنی های بیشتری درباره ما زده اند. این خانم از جمله در نامه ای اهانت آمیز به خانم شهرنوش پارسی پور با وقاحت حیرت برانگیزی مدعی شده اند ما خود مسئول وبلاگ های کذایی هستیم. حالا چرا دو نفر باید بیایند در نفی و تخریب خودشان وبلاگ بزنند و جنگ اعصاب راه بیندازند، پرسشی است که فقط مغز بیمار و توطئه چین ایشان از پس پاسخ گویی اش برمی آید. و صد البته پرسش مطروحه قبلی هم به قوت خود باقی ست: سرکار خانم کلباسی اگر مدیر آن وبلاگ ها ماییم، از چه رو آی پی کسی که نوشته های آن را تدوین و منتشر نموده، آی پی منزل شما در واشنگتن دی سی ست؟
خانم شیما کلباسی باید بدانند که با قانون دولت آمریکا و سوئد طرفند که افراد جاعل و بی اخلاق را مجازات می کند. خوشبختانه ما همسنگ ایشان نیستیم چرا که اگر اینطور بود مثل ایشان دست به فحاشی و تولید جعلیات می زدیم.
ما امضاکنندگان این یادداشت رسماً اعلام می داریم سالهاست که با خانم کلباسی کوچکترین تماسی نداشته ایم و در گذشته هم تنها ارتباطی محدود از طریق چند ایمیل و یکی دو مکالمه ی تلفنی داشتیم. آن زمان هم هیچ گونه رابطه ی دوستی با ایشان نداشتیم و تنها ارتباطمان یک آشنایی فرهنگی/ادبی بود که به مرور همان ارتباط نیز قطع شد یا پس از بروز انگاره های ناهنجار رفتاری از ایشان همان تماس اندک را هم قطع کردیم. حالا چه شده که ایشان پس از گذشت تمامی این سالها ناگهان به یاد ما افتاده اند خود پرسش مطرحی ست و گویا احداث پادکست شعروفون و همکاری ما دو شاعر زن چنین انگیزه ی رفتاری بدخیم را در ایشان ایجاد کرده ست.
همچنین تاکید می کنیم که مطالب وبلاگهای جعلی خانم شیما کلباسی و همچنین مطالب ایشان در وبلاگ رسمی شان به نام زن ایرانی در افترا به اهالی قلم و کنش گران اجتماعی/سیاسی و داستان بافی های نامستند و بی پایه شان همه و همه کذب محض است و آنچه در مورد هر نویسنده و شاعر و خلاصه اهل قلمی عنوان داشته اند و یا خواهند داشت ذره ای حقیقت را دارا نبوده و نیست و نخواهد بود.
12 نظر برای “یادداشت مانا آقایی و لیلا فرجامی در پاسخ به خانم شیما کلباسی”
نهالگفت:
سلام خانم فرجامی. آمدم شعر تازه ای از شما بخوانم که باز چشمم به این نامه روشن شد. چند روز پیش برای خانم آقایی این نظر را فرستاده بودم که اینجا می گذارم و باور دارم شخصیت خانم کلباسی برای خیلی ها در این چند سال اخیر روشن شده است.
«سلام به خانم ها مانا آقایی و لیلا فرجامی امضا کنندگان متن فوق. در عجبم که چرا چهره ی بیمار خانم کلباسی پیشتر برای شما و اهالی قلم دیگر عیان نشده ست؟ فکر می کنم مقاله ای که آقای داریوش برادری روانکاو چند سال پیش در مورد ایشان مرقوم فرموده بودند بسیار جای تأمل داشت. لطفاً لینک مطلب ایشان را حتماً جایی بگذارید که خوانندگان ببینند. یکی دوسال پیش هم ایشان یعنی خانم کلباسی وسواس عجیبی با موسس سازمان نیاک که یک سازمان سیاسی-اجتماعی در آمریکاست پیدا کرده بودند. این برگردان متن ایشان در مورد نیاک، از همین دو سه سطر هر خواننده ای می تواند متوجه ذهنی بسیار مختل، بیمار، و همچنین خطرناک شود:
«آیا تریتا پارسی و نیاک جهت خوراندن تفکرات خود به عموم از فیلمهای پورن/سکسی استفاده می کنند؟! آخرین پاسخ من به نیاک/پارسی و اینبار مطلبم در مورد پستانهای مصنوعی زنش امینا پارسی نیست!»
خانم های آقای و فرجامی، از کسی که در یک گفتمان سیاسی/اجتماعی، در ضمن معرفی خودش به عنوان یک مدافع حقوق بشر!، به پستانهای مصنوعی همسر کسی که مخالف نظریاتش است می پردازد و تماشای فیلمهای پورن آنها را به میان می کشد (کاری که جمهوری اسلامی با مخالفین خود می کند، مثل اینکه این خانم هیچ مشکلی با نقض حریم خصوصی افراد ندارد) ، چه انتظاری می توان داشت؟ در آن زمان از کسانی که این مطلب چندش آور شیما کلباسی از سری مطالب چندش آور دیگرش خوانده بودند و برایم فرستاده بودند حرفهایی شنیدم که نمی خواستم باور کنم. اما امروز باور می کنم. ایشان سریعاً باید خود را به یک روانپزشک مجرب معرفی کنند.
شما هم بدانید آنهایی که باید ایشان را بشناسند تا حالا خصوصاً بعد از درج هجویاتی در مورد شماها و خانم پارسی پور نازنین شناخته اند.
دلیل اینکه نام اصلی خودم را نمی گذارم این است که حال و حوصله ی چندانی برای سم پراکنی ها و الفاظ چرکین خانم کلباسی ندارم. نه اینکه از ایشان می ترسم که پرونده شان را هم من و هم دوستان عزیزم داریم و فقط به قول معروف جواب … خاموشی ست.
ضمناً اینکه ایشان مدیریت وبلاگ سرقت شعر را انکار کنند و به لجن پراکنی های بیشتر بپردازند کاری ست که سالهای سال کرده اند. هم برای داریوش برادری و هم برای زیبا کرباسی چند سال پیش وبلاگهایی زدند که متونش گویای همین روان پریشی هاست.
دیگر وقتتان را نمی گیرم
منتظر شعرهای خوبتان هستم»
نهال عزیز ممنون از نوشته ات. کاش اسم حقیقی ات را می دانستم و به هر حال بازگو نکردنش را کاملاً می فهمم.
دوست گرامی، راست می گویی که کسی که خود را فمینیست و کنش گر و غیره می داند وقتی به پای بحث می رسد و به سینه های مصنوعی زن کسی بند می کند نمی تواند فردی اخلاق مدار و امروزی باشد.
البته باید تأیید کنم که خانم شیما کلباسی بدون شک حق استادی به گردن همه ی ما خصوصاً بنده دارند چون وقتی جمعه ها به مکتبشان می رفتیم واقعاً از فضائل و کرامات وسخنان نغز ایشان انگشت حیرت به دهان می ماندیم و در آن زمان هم که نمک می خوردیم و نمکدان استاد را می شکستیم و با دیگر شاگردان استاد که مرحومین حافظ شیرازی و ملک الشعرای بهار و احمد شاملو بودند (عجبا که همه از قرون مختلف!) وارد بحث و گفتگو و گاهی جدل و ضرب و شتم و الفاظ ناموسی می شدیم و همه می خواستیم که تلویزیونی در لوس آنجلس! با ما زودتر از دیگری مصاحبه کند، باری ایشان بودند که ما گوساله گان گاو خورده را هر بار به راه راست عنایت می فرمودند. اصلاً خود انیشتن هم شاگردانی داشت که بعدها از خودش نابغه تر شدند! آدم حیرت می کند از این بازی های روزگار. کسی با این همه استعداد و ذوق و قریحه و بینش که الهام دهنده ی غزلیات حافظ و عاشقانه های شاملو بود و البته عصیان فروغ! چگونه با این همه فروتنی و مناعت طبع در حاشیه نشسته و از دور نظاره گر خرغلتهای شاعرانه ی ماست! گاهی هم برای افشای این حرکات بچه گانه و ناشیانه و بی فرهنگ ما مثل نوشتن شعر و ترجمه و مدیریت شعروفون یک تلنگر ظریف و دقیق و استادانه با احداث وبلاگی جعلی می زنند که تنها یادآور شوند قطب دنیای ادب کیست. اصلاً اگر اندکی عقل داشتیم کتاب و دفتر و دستک را جمع می کردیم و از شطحیات و تلویحات و جعلیات ایشان فیض اکرم و اعظم می بردیم. اما چه کنیم که این همه بنده نوازی و بزرگواری ایشان را شاگردان و غلامکان نادیده گرفتند و گوی سبقت را از جیب رسالت و هدایت و وقاحت استادی چنین ربودند! حاشا که نه تنها نمکدان که سماق دان استاد را که سماقش موجب گذران وقت فراغت و تلذذی بی مثال در مکیدنش بود هم با همان دست شکستیم! وای بر ما مریدان بی صفت. البته باید اعتراف کنم که این اعتراف را معترفین بسیاری من جمله شاعران و نویسندگانی که کلی دمپایی و گیوه و قرص خواب در همان مکتب استاد گم کرده بودند را، پیش از چاپ تأیید کردند. والسلام.
خانم فرجامی
شیما کلباسی همان بیماری است که چند سال پیش برای انتقام جویی از داریوش برادری و به اصطلاح خنثی کردن نقد روانشناسانه ایشان، وبلاگ مستهجن هشت درجه را با آن ادبیات کثیف راه انداخت. http://hashtdarajeh.blogspot.com
پیش از آن هم وبلاگی بنام طرفداران زده بود تا به خیال خام داریوش خان را مرعوب کند. همانطور که مشاهده می فرمایید لجن مال کردن این و آن عادت دیرینه ایشان است. این رویکرد افشاگرانه و صادقانه شما را دوست داشتم. امیدوارم برای ایشان درس عبرتی شود.
مشکل ساز بودن خانم شیما کلباسی و مسئله ساختن هاشون زبانزد عام و خاص است. این خانم فعال حقوق بشرعادت دارن به مردم انگ بزنن و کرده هایش را به دیگران نسبت بدن. متاسفم برای این خانم حسود و بازیگر ناشی که اینترنت رو زمینهء تفریح و آزار مجازیشون کردن. واقعا چرا نمی خوان بپذیرن که در ادبیات و هنر استعدادی ندارن و بجایی نمی رسن؟
به عنوان یک آموزنده و علاقهمند به ادبیات داستانی از دیدن این اوضاع شاد نیستم. از خاتمها فرجامی و آقایی و پارسی پور خواهش میکنم ببخشند و بگذرند؛ و به گمانم چنین هم کردهاند. اما راستش از گفتن این حرف دل گریزی ندارم که: به شخصیت این خانم کلباسی علاقه پیدا کردهام! جدآ باید فرد جالبی باشند.
سلام خانوم فرجامی. من از روی کنجکاوی چون تنها یکی دو دفعه اسم این خانوم کلباسی رو شنیده بودم و یه چیزایی هم از ایشون خونده بودم که واقعاً شعر نبود و نمی دونم چی چی بود به هر حال رفتم وارد وبلاگشون شدم و یه مطلب در مورد شما دیدم که واقعا خنده دار بود. این خانوم فکر می کنه که در صدر شاعران جهان قرار داره و برای شما و آدمای دیگه خیلی کارا کرده. آخه باید پرسید این خانوم که اینقدر مهم و معتبره چرا حرفی ازش نیست اما از شما و شاعرای زن دیگه هست؟ حتما شماها حقشون رو خوردین! حالا اومدن انتقام بگیرن! ایشون با دروغ و دغل می خواد یه اسمی سر زبونا بندازه. من که به گفته ی دقیق و تیزبین خانوم پارسی پور میگم آفرین! بدون تردید خانم شیما کلباسی از این طریق خواسته یکی دوروز مطرح بشه. همین. به شعروفون جدید هم گوش دادم. دست مریزاد.
احساس حقارت و خودکم بینی در سطر سطر نوشته های خانم کلباسی به چشم میخورد. اگر به خاطر شما و دوستان سخاوتمند دیگر نبود کسی اسم این خانم را به جا نمی آورد و مطالب بی ارزشش را نمی خواند. به نظرم این نوشته را پاک کنید تا همه از عوارض اخلاقی این فرد مغرض در امان بمانند. همین فرداست که برای چند شاعر دیگر زن هم وبلاگ جعلی بزند.
سارای عزیز، درست است که نمی خواهیم تر و خشک با هم بسوزند و انحرافات اخلاقی فردی موجبات ناراحتی یا رعب دوستان دیگر را فراهم آورد اما همانطور که در بالای متن متذکر شدیم وظیفه ی اخلاقی خود دانستیم. چه بسا که وقتی وبلاگ دیگری در آینده برای تخریب شاعران و نویسندگان زن دیگری زده شود، خیلی ها خواهند دانست که آبشخورش کجاست و این بسیار مهم است. در دنیایی که افراد با هزاران نقاب مدافع این و آن و مبارزه این و آن راه می افتند و در خفا سعی بر نقض حقوق دیگران دارند، باید مکانی امن برای افشای هویت آنان میان اهالی قلم وجود داشته باشد. بنابراین یادداشت بالا را پاک نمی کنیم تا این کارنامه ی ننگین به صحت خود باقی بماند و افراد تفاوت مقاله نویسی و نقد با فحاشی و لیچارگویی را یاد بگیرند. اگر نقدی عادلانه و اصولی و منطقی به هر نامی و رسمی بر آثار ما و خانم جوانشیر و خانم پارسی پور که یکی از بهترین نویسندگان زن ما هستند نوشته می شد مشکلی نبود و قابل درک است که هر اثر ادبی دارای نقدپذیری ست. اما حرفهای یک من صد غاز و غیبتهایی که زنان هفتاد سال پیش در حمامهای عمومی و خزینه می کردند به هیچ عنوان موجه نیست. مطالب اینگونه افراد به درد پاورقی ها و نشریات زردی می خورد که تنها چند آدم ابله برای سرگرمی و اتلاف وقت به سراغشان می روند.
ممنون از تو دوست خوب.
خانم فرجامی عزیز. شما خودتان می دانید که من از این رفتار بسیار نابالغانه افرادی مثل شیما کلباسی چقدر منزجرم اما نوشته ایشان در مورد شما با اجازه تان به من این انگیزه را داد که قلم فرسایی کنم. ببخشید که نمی توانم این همه توهم و وقاحت چندش بار ایشان را تحمل کنم. این هم شاعر مهاجر ما که بعد از سالها زندگی خارج از ایران اینقدر لمپن است. این هم جواب بنده به این خانم تا شاعران زنمان را که غنیمت بزرگی هستند دیگر آزرده خاطر نکنند. شما و خانم آقایی با متانت و بزرگواری پاسخ این خانم را دادید اما بنده به اندازه شماها بزرگوار نیستم. http://zanevirani.persianblog.ir
دوست عزیز، مطلب طنزتان را خواندم. می توانم به سهولت درک کنم که چرا شما از اعمال سخیف این بزرگوار برانگیخته شده اید. بنده از مداهنه با اینگونه افراد به دو دلیل پرهیز می کنم: ۱. آنقدر کوچکند که اصلادیده نمی شوند مگر با جار و جنجال و هوچی گری و همین اعمال بسیار مبتذل ۲. از گفتگو با فردی که تا این اندازه متوهم و مانیک و خودبزرگ بین است چیزی عاید نمی شود برای همین به عنوان یک روان درمانگر هم اینگونه افراد را مطابق اخلاق و قوانین درمانی به روانپزشک ارجاع می کنم تا با استفاده از دارو به قول خودمان ثباتی نسبی پیدا کرده و تماس با واقعیت را به نحوی برقرار کند.
همین جا اعلام می کنم مسئولیتی در مورد گفته های شما و دیگر دوستان غیر از یادداشتی که من و مانا آقایی عزیزم نوشته ایم و پایش هم امضا گذاشته ایم قبول نمی کنم.
با سپاس از شما و دیگر دوستان همراه
لیلا فرجامی
سلام خانم فرجامی. آمدم شعر تازه ای از شما بخوانم که باز چشمم به این نامه روشن شد. چند روز پیش برای خانم آقایی این نظر را فرستاده بودم که اینجا می گذارم و باور دارم شخصیت خانم کلباسی برای خیلی ها در این چند سال اخیر روشن شده است.
«سلام به خانم ها مانا آقایی و لیلا فرجامی امضا کنندگان متن فوق. در عجبم که چرا چهره ی بیمار خانم کلباسی پیشتر برای شما و اهالی قلم دیگر عیان نشده ست؟ فکر می کنم مقاله ای که آقای داریوش برادری روانکاو چند سال پیش در مورد ایشان مرقوم فرموده بودند بسیار جای تأمل داشت. لطفاً لینک مطلب ایشان را حتماً جایی بگذارید که خوانندگان ببینند. یکی دوسال پیش هم ایشان یعنی خانم کلباسی وسواس عجیبی با موسس سازمان نیاک که یک سازمان سیاسی-اجتماعی در آمریکاست پیدا کرده بودند. این برگردان متن ایشان در مورد نیاک، از همین دو سه سطر هر خواننده ای می تواند متوجه ذهنی بسیار مختل، بیمار، و همچنین خطرناک شود:
«آیا تریتا پارسی و نیاک جهت خوراندن تفکرات خود به عموم از فیلمهای پورن/سکسی استفاده می کنند؟! آخرین پاسخ من به نیاک/پارسی و اینبار مطلبم در مورد پستانهای مصنوعی زنش امینا پارسی نیست!»
خانم های آقای و فرجامی، از کسی که در یک گفتمان سیاسی/اجتماعی، در ضمن معرفی خودش به عنوان یک مدافع حقوق بشر!، به پستانهای مصنوعی همسر کسی که مخالف نظریاتش است می پردازد و تماشای فیلمهای پورن آنها را به میان می کشد (کاری که جمهوری اسلامی با مخالفین خود می کند، مثل اینکه این خانم هیچ مشکلی با نقض حریم خصوصی افراد ندارد) ، چه انتظاری می توان داشت؟ در آن زمان از کسانی که این مطلب چندش آور شیما کلباسی از سری مطالب چندش آور دیگرش خوانده بودند و برایم فرستاده بودند حرفهایی شنیدم که نمی خواستم باور کنم. اما امروز باور می کنم. ایشان سریعاً باید خود را به یک روانپزشک مجرب معرفی کنند.
شما هم بدانید آنهایی که باید ایشان را بشناسند تا حالا خصوصاً بعد از درج هجویاتی در مورد شماها و خانم پارسی پور نازنین شناخته اند.
دلیل اینکه نام اصلی خودم را نمی گذارم این است که حال و حوصله ی چندانی برای سم پراکنی ها و الفاظ چرکین خانم کلباسی ندارم. نه اینکه از ایشان می ترسم که پرونده شان را هم من و هم دوستان عزیزم داریم و فقط به قول معروف جواب … خاموشی ست.
ضمناً اینکه ایشان مدیریت وبلاگ سرقت شعر را انکار کنند و به لجن پراکنی های بیشتر بپردازند کاری ست که سالهای سال کرده اند. هم برای داریوش برادری و هم برای زیبا کرباسی چند سال پیش وبلاگهایی زدند که متونش گویای همین روان پریشی هاست.
دیگر وقتتان را نمی گیرم
منتظر شعرهای خوبتان هستم»
اگر صلاح دیدید نظرم را منتشر کنید.
نهال عزیز ممنون از نوشته ات. کاش اسم حقیقی ات را می دانستم و به هر حال بازگو نکردنش را کاملاً می فهمم.
دوست گرامی، راست می گویی که کسی که خود را فمینیست و کنش گر و غیره می داند وقتی به پای بحث می رسد و به سینه های مصنوعی زن کسی بند می کند نمی تواند فردی اخلاق مدار و امروزی باشد.
البته باید تأیید کنم که خانم شیما کلباسی بدون شک حق استادی به گردن همه ی ما خصوصاً بنده دارند چون وقتی جمعه ها به مکتبشان می رفتیم واقعاً از فضائل و کرامات وسخنان نغز ایشان انگشت حیرت به دهان می ماندیم و در آن زمان هم که نمک می خوردیم و نمکدان استاد را می شکستیم و با دیگر شاگردان استاد که مرحومین حافظ شیرازی و ملک الشعرای بهار و احمد شاملو بودند (عجبا که همه از قرون مختلف!) وارد بحث و گفتگو و گاهی جدل و ضرب و شتم و الفاظ ناموسی می شدیم و همه می خواستیم که تلویزیونی در لوس آنجلس! با ما زودتر از دیگری مصاحبه کند، باری ایشان بودند که ما گوساله گان گاو خورده را هر بار به راه راست عنایت می فرمودند. اصلاً خود انیشتن هم شاگردانی داشت که بعدها از خودش نابغه تر شدند! آدم حیرت می کند از این بازی های روزگار. کسی با این همه استعداد و ذوق و قریحه و بینش که الهام دهنده ی غزلیات حافظ و عاشقانه های شاملو بود و البته عصیان فروغ! چگونه با این همه فروتنی و مناعت طبع در حاشیه نشسته و از دور نظاره گر خرغلتهای شاعرانه ی ماست! گاهی هم برای افشای این حرکات بچه گانه و ناشیانه و بی فرهنگ ما مثل نوشتن شعر و ترجمه و مدیریت شعروفون یک تلنگر ظریف و دقیق و استادانه با احداث وبلاگی جعلی می زنند که تنها یادآور شوند قطب دنیای ادب کیست. اصلاً اگر اندکی عقل داشتیم کتاب و دفتر و دستک را جمع می کردیم و از شطحیات و تلویحات و جعلیات ایشان فیض اکرم و اعظم می بردیم. اما چه کنیم که این همه بنده نوازی و بزرگواری ایشان را شاگردان و غلامکان نادیده گرفتند و گوی سبقت را از جیب رسالت و هدایت و وقاحت استادی چنین ربودند! حاشا که نه تنها نمکدان که سماق دان استاد را که سماقش موجب گذران وقت فراغت و تلذذی بی مثال در مکیدنش بود هم با همان دست شکستیم! وای بر ما مریدان بی صفت. البته باید اعتراف کنم که این اعتراف را معترفین بسیاری من جمله شاعران و نویسندگانی که کلی دمپایی و گیوه و قرص خواب در همان مکتب استاد گم کرده بودند را، پیش از چاپ تأیید کردند. والسلام.
سلام !
چه بگويم ؟
سخني نيست .
[ ما مي پنداشتيم اهالي ي اهل ِ هنر ِ آن حوالي حداقل هواي هم را دارند . ]
خانم فرجامی
شیما کلباسی همان بیماری است که چند سال پیش برای انتقام جویی از داریوش برادری و به اصطلاح خنثی کردن نقد روانشناسانه ایشان، وبلاگ مستهجن هشت درجه را با آن ادبیات کثیف راه انداخت.
http://hashtdarajeh.blogspot.com
پیش از آن هم وبلاگی بنام طرفداران زده بود تا به خیال خام داریوش خان را مرعوب کند. همانطور که مشاهده می فرمایید لجن مال کردن این و آن عادت دیرینه ایشان است. این رویکرد افشاگرانه و صادقانه شما را دوست داشتم. امیدوارم برای ایشان درس عبرتی شود.
مشکل ساز بودن خانم شیما کلباسی و مسئله ساختن هاشون زبانزد عام و خاص است. این خانم فعال حقوق بشرعادت دارن به مردم انگ بزنن و کرده هایش را به دیگران نسبت بدن. متاسفم برای این خانم حسود و بازیگر ناشی که اینترنت رو زمینهء تفریح و آزار مجازیشون کردن. واقعا چرا نمی خوان بپذیرن که در ادبیات و هنر استعدادی ندارن و بجایی نمی رسن؟
به عنوان یک آموزنده و علاقهمند به ادبیات داستانی از دیدن این اوضاع شاد نیستم. از خاتمها فرجامی و آقایی و پارسی پور خواهش میکنم ببخشند و بگذرند؛ و به گمانم چنین هم کردهاند. اما راستش از گفتن این حرف دل گریزی ندارم که: به شخصیت این خانم کلباسی علاقه پیدا کردهام! جدآ باید فرد جالبی باشند.
سلام خانوم فرجامی. من از روی کنجکاوی چون تنها یکی دو دفعه اسم این خانوم کلباسی رو شنیده بودم و یه چیزایی هم از ایشون خونده بودم که واقعاً شعر نبود و نمی دونم چی چی بود به هر حال رفتم وارد وبلاگشون شدم و یه مطلب در مورد شما دیدم که واقعا خنده دار بود. این خانوم فکر می کنه که در صدر شاعران جهان قرار داره و برای شما و آدمای دیگه خیلی کارا کرده. آخه باید پرسید این خانوم که اینقدر مهم و معتبره چرا حرفی ازش نیست اما از شما و شاعرای زن دیگه هست؟ حتما شماها حقشون رو خوردین! حالا اومدن انتقام بگیرن! ایشون با دروغ و دغل می خواد یه اسمی سر زبونا بندازه. من که به گفته ی دقیق و تیزبین خانوم پارسی پور میگم آفرین! بدون تردید خانم شیما کلباسی از این طریق خواسته یکی دوروز مطرح بشه. همین. به شعروفون جدید هم گوش دادم. دست مریزاد.
احساس حقارت و خودکم بینی در سطر سطر نوشته های خانم کلباسی به چشم میخورد. اگر به خاطر شما و دوستان سخاوتمند دیگر نبود کسی اسم این خانم را به جا نمی آورد و مطالب بی ارزشش را نمی خواند. به نظرم این نوشته را پاک کنید تا همه از عوارض اخلاقی این فرد مغرض در امان بمانند. همین فرداست که برای چند شاعر دیگر زن هم وبلاگ جعلی بزند.
سارای عزیز، درست است که نمی خواهیم تر و خشک با هم بسوزند و انحرافات اخلاقی فردی موجبات ناراحتی یا رعب دوستان دیگر را فراهم آورد اما همانطور که در بالای متن متذکر شدیم وظیفه ی اخلاقی خود دانستیم. چه بسا که وقتی وبلاگ دیگری در آینده برای تخریب شاعران و نویسندگان زن دیگری زده شود، خیلی ها خواهند دانست که آبشخورش کجاست و این بسیار مهم است. در دنیایی که افراد با هزاران نقاب مدافع این و آن و مبارزه این و آن راه می افتند و در خفا سعی بر نقض حقوق دیگران دارند، باید مکانی امن برای افشای هویت آنان میان اهالی قلم وجود داشته باشد. بنابراین یادداشت بالا را پاک نمی کنیم تا این کارنامه ی ننگین به صحت خود باقی بماند و افراد تفاوت مقاله نویسی و نقد با فحاشی و لیچارگویی را یاد بگیرند. اگر نقدی عادلانه و اصولی و منطقی به هر نامی و رسمی بر آثار ما و خانم جوانشیر و خانم پارسی پور که یکی از بهترین نویسندگان زن ما هستند نوشته می شد مشکلی نبود و قابل درک است که هر اثر ادبی دارای نقدپذیری ست. اما حرفهای یک من صد غاز و غیبتهایی که زنان هفتاد سال پیش در حمامهای عمومی و خزینه می کردند به هیچ عنوان موجه نیست. مطالب اینگونه افراد به درد پاورقی ها و نشریات زردی می خورد که تنها چند آدم ابله برای سرگرمی و اتلاف وقت به سراغشان می روند.
ممنون از تو دوست خوب.
حالا این خانم شیما کلباسی کی هست؟ تا حالا چیزی هم نوشته؟
خانم فرجامی عزیز. شما خودتان می دانید که من از این رفتار بسیار نابالغانه افرادی مثل شیما کلباسی چقدر منزجرم اما نوشته ایشان در مورد شما با اجازه تان به من این انگیزه را داد که قلم فرسایی کنم. ببخشید که نمی توانم این همه توهم و وقاحت چندش بار ایشان را تحمل کنم. این هم شاعر مهاجر ما که بعد از سالها زندگی خارج از ایران اینقدر لمپن است. این هم جواب بنده به این خانم تا شاعران زنمان را که غنیمت بزرگی هستند دیگر آزرده خاطر نکنند. شما و خانم آقایی با متانت و بزرگواری پاسخ این خانم را دادید اما بنده به اندازه شماها بزرگوار نیستم.
http://zanevirani.persianblog.ir
دوست عزیز، مطلب طنزتان را خواندم. می توانم به سهولت درک کنم که چرا شما از اعمال سخیف این بزرگوار برانگیخته شده اید. بنده از مداهنه با اینگونه افراد به دو دلیل پرهیز می کنم: ۱. آنقدر کوچکند که اصلادیده نمی شوند مگر با جار و جنجال و هوچی گری و همین اعمال بسیار مبتذل ۲. از گفتگو با فردی که تا این اندازه متوهم و مانیک و خودبزرگ بین است چیزی عاید نمی شود برای همین به عنوان یک روان درمانگر هم اینگونه افراد را مطابق اخلاق و قوانین درمانی به روانپزشک ارجاع می کنم تا با استفاده از دارو به قول خودمان ثباتی نسبی پیدا کرده و تماس با واقعیت را به نحوی برقرار کند.
همین جا اعلام می کنم مسئولیتی در مورد گفته های شما و دیگر دوستان غیر از یادداشتی که من و مانا آقایی عزیزم نوشته ایم و پایش هم امضا گذاشته ایم قبول نمی کنم.
با سپاس از شما و دیگر دوستان همراه
لیلا فرجامی