برچسبها
Iranian poet, Iranian poetry, Leila Farjami, Persian literature, Persian poetry, poetry, sherophone, لیلا فرجامی, مرگ, کتاب شعر, ادبیات فارسی, شاعر ایرانی, شعر فارسی, شعر معاصر
چهار اپیزود از مرگ
۱
خواب می دیدم که راه می رفتم
(راه تو بوده ای)
به سنگی خوردم
مرگ بود
باز گشتم
مرگی دیگر
(مرگ تو بوده ای
آن دو
آن دو!)
زندگی
جای دیگری
نبود.
۲
موهایش را بلند می کند
گُلی می کارد در انتهای هر تار
ابرها پلکهایش را می سایند
باران می گیرد
و بر خاک می ریزد
فکر می کند زنده است
نامش را گذاشتند مرگ
و من خواندمش:
گِل.
۳
زیباترینها هم می میرند
مرگ همان غورباقه ای ست که به بوسه ات
شاهزاده ای می شود
و تو را به قصر بلورینش باز می گرداند،
جایی که پس از سالها در اعماق چاه
و شنیدن صدای قلوه سنگ هایی بر آب
فراموش کرده بودی.
۴
مرگی در پس
مرگی به پیش
زندگی میان-پرده ای
از صحنه هایی صامت.
-لیلا فرجامی
شعر ناب؛ خیالانگیز، وهمانگیز و گیرا. در هر پاره، مرگ تصویری دیگر یافته بود و یک بار حتا تصویر خودِ زندگی را! مرگ اینجا، خوار نشده بود؛ به زندگی وارد شده بود، عادی شده بود و گویی برای نخستین بار به او نگاه شده بود. برای من شعری بود در ستایش زندگی. سپاس.