برچسبها
Persian poetry, لیلا فرجامی, ایران امروز, ایرانی های رمانتیک, ادبیات, شاعر, شعر معاصر فارسی
این شعر پیشتر در ایران امروز منتشر گشته بود
آه دختر کوچک
جنگ زدهی کوچک
مهاجر کوچک
آنقدر گم شدهای که باید عکس و نشانیات را به نشریات دهیم
مطمئن باش هیچ کس برای پیدا کردنت
هفت زره و کفش و کلاه فولادی نخواهد پوشید
در بیابان غولها و هیولاها
که امروز بزرگراه دودگرفتهای ست
همیشه یک قناری در خاک و غبار از یاد میرود
آوازش را اگر شنیدهای
بدان هنوز هم زندهای
اما اما اما تو را به جدّت بازنگرد!
این جزیرهی زخمی به زودی غرق خواهد شد
دندانهای تیز آب سراسرش را جویده ست
و کوسهها سالهاست که با نهنگها همخونند
دختر کوچک
تو پدر میخواستی
جنگ زدهی کوچک
تو پناه میخواستی
مهاجر کوچک
تو خانه میخواستی
و افسوس که ایرانیهای رومانتیک
شبها به سمت ماه زوزه میکشند
و استخوانهای پوک هخامنش را لیس میزنند
گوشت حقوق بشر را خام خام میدرند
تو هم زندانی بیشمارهای باش که به زودی مفقودالاثر اعلام میشود
همین که بارها دستگیر و اعدام و گلوله باران شدهای
کفارهی گناهان کبیرهات را دادهای
دختر کوچک
بیپدر بیپناه بیخانه
بیخدا
اصلاً
چه فرق میکند
لعنتی
چه فرق؟
زمین زیر پای تو
گوی لغزانی ست بر شاخ شکستهی یک گاو
یک گوساله
حتماً
حتماً
انتظار بیشتری
نمیشود داشت.