برچسب‌ها

, , , , , , , , ,

در روزنامه ی روزان به تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳ بخش اول مصاحبه ای در مورد انتشار کتاب عبور از سیاره ی سوخته منتشر شده است. شما عزیزان را به خواندن این مصاحبه از طریق لینک زیر دعوت می کنم

http://media.roozannews.ir/Original/1393/02/20/FIL13152691.pdf

متن مصاحبه:

لیلا فرجامی متولد تهران است و از سن چهارده سالگی در خارج از ایران و عمدتاً کشور آمریکا سکونت داشته. او شاعر و مترجم و روانکاو است و سالها در کنار نوشتن شعر و ترجمه به روان درمانگری افراد آسیب دیده اشتغال داشته ست. فرجامی به دو زبان فارسی و انگلیسی شعر می نویسد و اشعارش به زبانهای انگلیسی، فرانسه، عربی، سوئدی، ترکی، کردی و بنگالی منتشر شده اند. او همچنین یکی از دو بنیانگذار و مسئول مجمموعه ای شنیداری به نام شعروفون است. از فرجامی تاکنون شش مجموعه ی شعر با عناوین «هفت دریا، شبنمی» «اعترافنامه ی دختران بد» گِل» «پرنده ای که در من آواز می خواند» «رودخانه ای که از ماه می گذرد» و «عبور از سیاره ی سوخته» به چاپ رسیده که این گفت و گو به بهانه ی انتشار آخرین کتاب او از سوی نشر بوتیمار انجام شده ست. کتاب «عبور از سیاره ی سوخته» مجموعه ی چندین شعر تازه و نیز شعرهای دیگری ست که پیش از این در مجموعه های گِل و اعترافنامه ی دختران بد منتشر شده ست.

لیلا فرجامی درباره ی اینکه چرا زبان، نگاه، و سازه ی شعرها در این مجموعه متفاوت است می گوید: این کتاب حاوی چندین و چند شعر تازه و شعرهای دیگری ست که در مجموعه های گِل و اعترافنامه ی دختران بد منتشر گشته بودند. شعرهای تازه ی این کتاب در کتابهای قبلی ام منتشر نشده و بیشتر آنها تقریباً سه سال پیش نوشته شده بودند. از این حیث زبان و نگاه و سازه ی شعرها در مجموع متفاوت است چرا که در برهه های مختلف زمانی و طی یک دهه سروده شده اند. این کتاب در ۹۷ صفحه و هزار نسخه منتشر و در سراسر ایران توزیع شده ست.

س: با توجه به اینکه سالهاست خارج از ایران زندگی می کنید دور بودن از وطن/ مادر تا چه حد در شکل گیری و خلق آثارتان موثر بوده است؟

ج: دور بودن از زادگاه به خودی خود موجب خلق هیچ اثری نمی شود تا اندیشه ای نباشد و حسی و انگیزه ای. شعر خانه ی من است و حتی آنگونه که خیلی ها می گویند “زبان مادری”ام نیست. از این جهت ماهیگیری هستم که برایش فرق نمی کند از کدامین رودخانه ی جاری بر زمین صید کند. البته تأثیرات فرهنگ غیرایرانی را نمی شود بر مهاجران انکار کرد. مطمئنم که دیدگاه و رویکردهای ادبی ام و درگیری هایم با زبان و بیان و زمان و مکان را این واقعیت تحت الشعاع قرار داده ست. اما این دگردیسی متداول در افراد مهاجر آنگونه آرام و بی صدا رخ می دهد که توصیف و واکاوی اش تقریباً ناممکن است بنابراین مشکل است که بگویم دقیقاً چه و چگونه تأثیری داشته غیر از اینکه با مطالعه ی ادبیات جهان ارتباطم با ذهنیت رایج و مؤلفه های شعری داخل ایران و حاکم بر ادبیات امروز فارسی کم رنگ تر شده ست. سلیقه و کشش های ادبی متفاوتی را در جهان شعری ام می بینم که الزاماً “ایرانی” یا “بومی” نیستند و این کاملاً طبیعی ست. حس پنجگانه ی یک مهاجر دنیای دیگری را تجربه می کند، برای ادامه ی بقایش معانی دیگری را می سازد، شادی ها و ناملایماتی را می زید که برای یک خواننده ی بومی شاید بیگانه به نظر برسند.

س: غالباً شاعران مهاجر شعر و زبان را شاهراه ارتباطی موثر با وطن و زبان مادری می دانند آیا از این دریچه نگاه به آثارتان نگاه می کنید؟

ج: من وقتی به فارسی شعر می نویسم به زبان مادریم فکر می کنم چرا که مصالح و ابزارم است. برای زبان مادری یا هیچ زبان دیگری نمی نویسم. برای ارتباط مؤثر با وطن هم نه. زبان ناقل اندیشه است اما اندیشه نیست. فکر می کنم درگیری یک شاعر خودِ نفس و روح و جان شعر است و باقی بهانه. باقی وسیله ای ست که شما را به هدف نزدیک می کند. من سالهاست که به انگلیسی هم شعر می نویسم و ترجمه می کنم و از این جهت رابطه ام با “زبان” رابطه ی احساسات زده و یا منفعلی نیست. شاعر با هر الفبایی شعر می آفریند و این شاید برای کسی که تعصب خاصی به “زبان” دارد به منزله ی یک گناه نابخشودنی یا عدم وفاداری به اصول و مقیداتی اخلاقی-ملی ست.

س:چه طور شد که تصمیم گرفتید “عبور از سیاره ی سوخته” را  در ایران منتشر کنید؟ شما هم به تاثیرپذیری و تاثیرگذاری بیشتر خواننده درون مرزی باورمندید؟

ج: البته. من پیشتر دو کتاب توسط نشر آهنگ دیگر منتشر کرده بودم و بازخوردهای خوبی دریافت کردم. مخاطبین اشعار فارسی در ایران متمرکزند و از این بابت خوشحالم که این کتاب در ایران منتشر شد. به هر حال هیچ شاعر یا نویسنده ای نمی خواهد در یک حباب خالی قلم بزند و هیچ انعکاس و بازخوردی از آثارش نبیند. این ارتباط زنده میان خالق اثر و خواننده بسیار مهم است و ضروری.

س: آیا مقایسه‌ی دهه‌های شعری برای شناختِ شعر و جایگاه آن به نظرتان درست است و می‌تواند راهگشا باشد؟

ج: شعر خوب فارغ از زمان است بنابراین معتقدم شعر را باید خارج از دهه و سده و زمان سرایشش سنجید. یک شعر خوب همیشه می ماند و همیشه می شود به آن رجوع کرد درست مثل اشعار حافظ. از این حیث به نظرم مقایسه ی دهه های شعری برای شناخت بیشتر موضوعیت ها و یا احوالات اجتماعی-سیاسی دوره ی مورد بحث می تواند کار تحقیقاتی جالب و حتی ملزومی باشد. اما یک شاعر خوب گرچه متأثر از زمانه ی خود است می تواند آثاری برای چندین و چند دهه یا قرن بیافریند. گاهی علم کردن ویژگی ها یا مکاتب متنفذ ادبی هر دوره یک روش صرفاً تجاری برای جلب آراء و برجسته شدن آثار پدید آمده است. اما چون خوشبختانه شعر یا هر اثر ادبی دیگری کالا نیست این روند رو به زوال خواهد رفت. فکر می کنم که فشرده شدن در یک دهه با دستاوردها و امتیازات کوچکی چون لقب و برچسب و عنوان برای سلامت خلاقه ی یک شاعر حقیقی باید خفقان آور و آسیب رسان باشد.

س: حذف واسطه بین حس شاعر و شعر که همان زبان است ممکن نیست. اما بازی با زبان مسئله دیگری است. شما تا چه حد به بازی های زبانی در شعر معتقدید؟ یعنی مرزی برای خودتان در بهره گیری از بازی های دشوار زبانی قائلید؟

ج: منظور شما اینجا اگر بازی به مفهوم بازی صرف و مناسبات سطحی اش است باید بگویم بازی با زبان جایی برای من در ادبیات به طور کل ندارد. من شاعر “زبان” نیستم و دلیلش این است که ارزش زیادی برای “معنا” قائلم. زبان را دوست دارم برای ارتقای معنا به کار بگیرم و نه بالعکس. در غرب شعر “زبان” تنها یکی از شاخه های شعری ست و مد روز هم محسوب نمی شود. بنابراین شاعران در گرایش به مکاتب و شاخه های مختلف شعری آزادند و کسی که دنباله روی شعر زبان نیست متحجر و یا عقب مانده محسوب نمی شود.کسی هم که شاعر زبان است الزاماً آوانگارد و پسامدرن نیست. مهم ترین شاعران جهان هم شاعران “زبان” نبوده اند اما تسلطی ويژه بر زبان و تخیل و معنا داشته اند. فکر می کنم بازی های دشوار زبانی متعلق به ذهنیت خاصی ست که من دارایش نیستم چرا که باوری به صحت و تداومش ندارم. به جریان های شعری اعتقادی ندارم و علاقه ام به اشعار مؤجز و پوشیده و کمی انتزاعی ست و شاعران مورد علاقه ام هم غامض نویس نیستند. ذهنیت پیچیده نیازی به زبان پیچیده ندارد. یک شاعر خوب باید بتواند که مفاهیم ژرف را در زبانی روان و مختصر ارائه دهد