از مجموعه ی پیش رو «جنگنامه»
یخ در میان پنج انگشت هفت ساله
که آب را می نویسند خون
یخ بر ستاره ی طلایی دفترچه ای
که بادهای دی ماه را فریاد می زند
یخ در استخوانهای سالهای نیامده
سالهای لنگان و بی تاجی
که به این سوی قبرها و دریاها،
دیر می رسند
یخ در صفوف منقبض انقلابهایی
که در ماهواره ها بسیط می شوند
یخ در چکمه های فیل-نشانی
که از سرسره های لیز می ترسند
یخ در گوشتهای مانده ی شرکتهای تعاونی
که هر صبح زود
برای شهروندان خواب آلود
جیره می گردد
یخ در لوله ی بخاری و بشکه های بی نفت
یخ در ششهای هرکسی که میان بمبها
با دو جوراب پشمی پاره اش مشق می نویسد
یخ درون تمامی سیاره های گمنام و سرگشته ای
که سلولهای آواره ی تواَند
یخ و تمامی آبهای زیر صفر دیگری
که انقراض چراغهای زمستان را رقم می زنند.
یخ
و همین بازدم ممنوع
که بر سقف دهان هایمان
قندیل بسته ست.