فیلم درباره ی الی را به تازه گی دیده ام. پیش از آن، به دلایلی سخت در مورد فیلم مدتها کنجکاو بودم. یکی اینکه این فیلم را اصغر فرهادی نوشته و کارگردانی کرده و چون فیلم چهارشنبه سوری را دوست داشتم فکر کردم این فیلم هم بدجوری باید بچسبد. متأسفانه این فیلم را به اندازه ی فیلم قبلی فرهادی و حقیقی دوست نداشتم و درباره ی خود فیلم حرفهای زیادی می شود زد. اما نکته ی محوری فیلم برایم جالب و صادق بود: نمایش فرهنگ دروغ زده یا دروغین ایرانی ها که در طول تاریخ موجب صدمات و عوارض بسیار مهلک و گاه جبران ناپذیری گشته ست.
تظاهر به بودن آنکه نیستیم مبنی بر مهرطلبی در شکل ناخودآگاهش و فرصت طلبی در شکل خودآگاهش می باشد. بسیاری از ما در خارج از ایران در طول همه ی این سالها، در این سوی آبها با چهره های ادبی دروغینی برخورد کرده ایم، گرچه نیچه می گوید: «شاعر دروغگوست» اما گاه اوقات واژه ی دروغ به تنهایی حق آنچه را که شنیده و دیده می شود ادا نمی کند.
فی المثال چندین سال پیش در یک برخورد خوشبختانه کوتاه با یک خانم به اصطلاح مترجم ایرانی در آمریکا متوجه شدم که این خانم واقعاً فارسی بلد نیست (البته در آمریکا از این مترجم ها داریم) چرا که این خانم از من معنای واژه ی «فرهنگ» را پرسید، بعد هم در یک مانور غافلگیرانه از من پرسید آیا صادق هدایت را می شناسم؟
من: بله!
خانم: خوب، چه داستانی از هدایت خوب است؟
در ادامه، خانم: می خواهم از هدایت داستانی ترجمه کنم که برای غربی ها «جذبه ی فرهنگی»! داشته باشد ولی تا به حال چیزی از هدایت نخوانده ام!
من در سکوتتتتتتت و بهتتتتتتی طولاآآآآآآآآنییی.
چگونه می شود که یک مترجم با وقاحت تمام حتی یک سطر از نویسنده و شاعری تا به حال نخوانده باشد و بخواهد آثار آن نویسنده یا شاعر را ترجمه کند؟ مترجمان برجسته ی ما و همه جای دیگر دنیا بیشتر تخصص ترجمه در آثار یکی دو نویسنده ی مشخص دارند، فی المثال همانطور که می دانید مترجمی ست که تنها از ناباخوف ترجمه می کند، کسی دیگر از کارور، کسی دیگر از سیلویا پلث، همه می دانیم که برای ترجمه ی خوب باید تمامی آثار آن نویسند ه یا شاعر را خوانده باشیم تا با روح هنری آفریینده مأنوس شویم، سبک و سیاقش و اشارات ظریف و دقیقش را بشناسیم و خیلی های دیگر….ذهنیت غرب ذهنیت تخصص و مسئولیت پذیری ست، مثلاً مترجم و معرف ادبیات ایتالیایی در آمریکا، زبان ایتالیایی را به طرز فجیعی خوب می داند و اگر بخواهد اثری از مُوراویا ترجمه کند، آثار این نویسنده را به دقت خوانده ست و تنها برای کسب محبوبیت و خود-ارضایی روانی کتاب چاپ نمی کند. به هر تقدیر این چند سال اخیر، دروغ های ادبی جزو نقابهای عوام فریبانه ای گشته اند که حتی آدمهای خارج از این حوزه را به حیرت وا می دارند.
دوستی چندین سال پیش به من زنگ زد و گفت فلان خانم که خود را مترجم شعر می داند با من تماس گرفته است و با یک فارسی بسیار شکسته بسته و با ادعای فراوان دارد لیستی از شاعرانی فراهم می کند که می خواهد کارهاشان را ترجمه کند! چگونه می شود که آدم زحمت تحقیق و تفحص در این زمینه را اصلاً نخواهد متقبل شود و با زنگ زدن به این و آن نامهایی از شاعرانی که هرگز در عمر خود نشنیده است را جمع آوری کند؟ چگونه کسی که یک کتاب شعر معاصر فارسی را از ابتدا تا انتها نخوانده می خواهد «معرف» آثار کسانی شود که با پوست و خون و گوشت و استخوان خود سالها زحمت کشیده اند، خوانده اند و نوشته اند؟ چگونه می توان زبان ملتی را در یک حد معقول ابتدایی نشناخت و ادعای ترجمه ای ادبی آن زبان را داشت؟ چگونه است که فرهنگ ادبی و ادبیاتی ما اینگونه بی در و پیکر شده ست؟
نمی دانستم جواب این دوست خوب را چگونه بدهم. تنها تأیید کردم و گفتم که فعلاً محیط اینگونه است و ما کار خودمان را می کنیم…اما پرسشهای این دوست هنوز در گوش من هر از گاهی تکرار می شود…راستی چرا؟
آیا همان حرفی که فروغ چند دهه ی پیش زد اینجا صدق نمی کند؟ که آنها تنها برای یک دیس برنج بیشتر….
پس آیا درباره ی الی، درباره ی ماست؟
ای کاش شعر در رفتار هم جاری می شد…
و ای کاش هایی دیگر
-لیلا فرجامی
در یک روز سرد و بارانی ماه دسامبر
Salam. etefaghan diroozam dashtam matlabi ra ke aghaye khodadoust darbareye eli minevesht mikhoundam.in hame matlab dar naghde film vasvasam mikone bebinamesh hatman.alaraghme inke kheili vaghte filme irani nadidam.
ba shery be roozam.khoshhal misham sar bezanid.
لیلا جان، هنوز فیلم «دربارۀ الی» را ندیده ام پس نمی توانم نظری بدهم، ولی با نوشته ات دربارۀ مترجم های قلابی کاملاً موافقم و می توانم حدس بزنم آن خانم مترجم با فارسی شکسته بسته چه کسی می تواند باشد. :-)
مرسی از این که روی این مسئلۀ مهم انگشت گذاشتی.
لیلا جان برای من هم که دقیقا چند روز پیش فیلم را دیدم همین سئوال ها مطرح شد و اینکه چرا ؟؟
فرهنگ ترس در ما ته نشین شده است و چنان قوی عمل میکند که گویا اگر حرف دلمان را به صراحت بگوئیم ، آسمان به زمین و زمین به آسمان خواهد آمد .و طبیعی است هر کدام از ما به نوعی با همین فرهنگ است که کوچ میکنیم و هرگز راجع به آن نه فکر می کنیم و نه کنکاش .
مارا آنقدر ترسانده اند که جرئت روبرو شدن با خودمان را نداریم و به خودمان هم دروغ می گوئیم .
و طبیعی است این گودال ژرفی که از ترس در ما ایجاد شده است از ناباوری عمیقی نسبت به خود و دیگران پر شده است و این فیلم شبیه یک برش از جامعه است . بیننده بعد از تماشایش دچار سرسام و عصبیت خاصی می شود .بازی خاصی ندارد و انگار تمام بازیگران درحال بازی نقش های واقعی خودشان در زندگی شخصی شان هستند . فیلم تپه ماهوری از جیغ دردناک است و جیغ طعنه زننده و میان این دو تنهائی با آتشی بر سر همان مراسم مروه تا صفارا گویا می دود .
راستی این همزمانی تماشای فیلم خیلی مبارک بود.
سلام و سپاس
سلام مهربان ، برایم چراغ بیاور
ترسیده ایم و کاغذهای ترسو
سپید می مانند
و شیطان باید
به فکر جلد ملت دیگری باشد
دعوتید به خوانش شعر
باسلام به دوست شاعرم
من دیدگاه شما را در باره ترجمه کاملن قبول دارم وفکر می کنم انتخاب این بحث کمک موثری به تمام علاقه مندان کار ترجمه می کند که اول باید با آثار نویسنده ای که در موردش چیزی ترجمه می کنند اشنا شوند. شاید خیلی از دوستان بی تجربه ی ما این کار را بدون پشتوانه ی کافی شروع کنند اما در میان کار سردر گم وکلافه می شوند و قطعا راهنمایی شما موثر خواهد شد. امابحث فیلم در باره ی الی را دوست دارم قدری بازتر شود .به نظر من که فیلم را دوبار دیدم بیشتر این طور می آمد که ما بیش از این که درگیر دروغ گفتن باشیم یا با ترس هایمان زندگی کنیم، در گیر نوعی قضاوت هستیم و به طور ناخودآگاه در همه ی امور ،ذهنییتی از پیش تعیین شده داریم. وفکر می کنم در این فیلم به طور ناخود آگاه این حالت برای اغلب ما پیش آمد .ما در تمام طول فیلم ، گروه را قضاوت کردیم. عملکرد تک تک آن ها را زیر سوال بردیم. به خودمان حق دادیم بگوییم مثلا (سپیده) چه اشتباهی کرد بقیه را در جریان ماجرای زندگی (الی)قرار نداد. چرا (الی) قبول کرد به این سفر بیاید؟ چرا مادری بچه اش را کنار دریا به امید این و آن رها کرد؟ چرا مردی جوان که در اروپا زندگی می کرد و پیچیدگی های آدم های روزگار مدرن رامی شناخت و تجربه ی ازدواج قبلی داشت ،حاضر شد در سفر چند روزه اش به قصد ازدواج با دختری ناشناس آشنا شود؟چرا ( الی) با مردی که تفاهم نداشت نامزدی اش را به هم نزد؟ وقتی بار اول از سینما بیرون آمدم این سوال ها در ذهنم بود به اضافه ی چیزهای دیگر. وتازه وقتی به خانه رسیدم فهمیدم در تمام طول فیلم داشتم آدم ها وموقعیت ها را قضاوت می کردم.کاری که اصغر فرهادی قصد داشت بیننده اش را در چالش با این وجه از شخصیت اش قراردهد ومعلوم شد که بسیار موفق بوده. بار دوم که فیلم را دیدم فقط به خودم گفتم متاسفم. و دلم نمی خواهد در این موقعیت قرار بگیرم ولی بار اول فرهادی توانست با چند المان مرا که ادعا می کردم در دنیایی کم مسئله و بی قضاوت زندگی می کنم در موقعیت عجیب وغریبی قرار دهد.
من فیلم را ندیدم ولی خوشحالم که اتفاقی به وبلاگ شما رسیدم و با مطالب تحلیلی شما اشنا شدم
هزاران هزار درود عاشقانه بر شما و واژه های شگفت اندیشتان!
شعرهای زیبایی دارید،شما را به پیوندهایم افزودم..
من و امواج خلیج و شالوها در «یک ساحل پر از شعر» با پنج دوبیتی جدید به روزیم و مشتاقانه چشم براه آفتاب مهرورزی هایتان، نقش گامهای رهنمودتان بر ماسه های خیس خاطره هامان خواهد ماند..
بعضي از شعر هاي شما رو دوست دارم درباره اين فبلم مي تونيد يه نقد خوب از يكي از دوستان من در اين آدرس بخونيد:
http://kheradekhord.blogfa.com/8807.aspx
متافیزیک غیاب : نکاتی درباره «الی»
هشتم دی ماه هر سال یادآورد تولد بزرگبانوی شعر پارسی فروغ فرخزاد است که با «تولدی دیگر»ش زندگی دوباره ای به شعر ما هدیه داد، نامش جاودانه پر فروغ باد…
«یک ساحل پر از شعر» با سه دوبیتی به این مناسبت به روز است و چشم براه گامهای قدرشناستان…..
درود و آفرین آفریدگار زیبایی بر قلم زیبا آفرینتان،
«یک ساحل پر از شعر» با هفت دوبیتی چشم بر راه آمدن بزرگ اندیشی چونان
شماست،
گامهای مهربانانه تان بر چشمهای خیسم با افتخار،
ردپای واژه هایتان بر خلیج خسته ی خاطراتم به یادگار،
شکوه فرداها به بشکوهی دیروزهای باستانمان…
درود بر بزرگبانوی ژرف اندیش!
امروز را که روز سپندارمذگان و بزرگداشت بانوی ایرانی ست به شما و همه ی مهرورزان
و نیک اندیشان پهندشت آریایی شادباش میگویم..
سلام لیلای عزیز.
درباره ی الی
درباره ی همه ی ماست
ما
و قربانیانمان برای خوب دیده شدن ما
————————————————-
بعضی آدم ها
فقط
یک اسمند
در شناسنامه ی تو،
بعضی اسم ها امّا
شناسنامه ی تواند .
———————————-
با چند کار دور به روزم .
درود بر اندیشه ی پاک و بشکوه شما،
خیزاب های خروشان خلیج پارسیان پارسا این بار هم با هفت دوبیتی، پژواک گامهای مهربانانه ی شما را بر ماسه های خیس خورده ی «یک ساحل پر از شعر» چشم براه مانده اند..
گفتاورد ارزشمند شما نازنین ارجمند، مایه ی مباهات است..
(با مرورگر اکس پلورر این کرانه را به تماشا بنشینید)
درود فراوان،
نوروز باستانی را که از اندک آیین های برجا وامانده ی فر و شکوه ایران بشکوه دیروز و نمایانگر بزرگی آریاییان متمدن است به شما و همه ی ایرانیان و همه ی پارسی زبانان نازنین در سرتاسر جهان شادباش میگویم و آرزومند سالی توامان با سرفرازی، شادکامی، پیروزی و نیک اندیشی برای همگان هستم.و ای کاش عمو نوروز نه فقط در سالنامه ها که در دلها هم سبزه ی شادی میکاشت و عید نوروز را مژده می آورد و داریه و دف و دهلی جاودانه مینواخت..
هر روزتان نوروز…[گل]