ویژه نامه ی شعر زنان در کتاب شعر به همت شاعر عزیز روشنک بیگناه
شهر، شاعر، مرگ
آنروز
من از دریا آمده بودم
شهر
با سنگهایش
آجرهایش
آدمهای خشتی و خورشیدهای گِلین اش
شهر
با خدایش
که مردی بود
با سبابه ای طلا
ریشی از نیشتر و سبیلی از شلاق
شهر
در حصار دندانهای تیز آسمان بود
و گنجشکهای زندانی اش را
بر نیزه های ابر گرفته بود و بارانش
شرابِ گندیده
لخته های خون،
دستهایش را بریده بودند
شهر
می رفت تا گور شود
آنروز
من از دریا آمده بودم
پیامبری نبودم که به فتوایم نجاتش دهم
یا فاحشه ای که به بوسه ای مجابش کنم
شاعر بودم
و تنها
گریه می کردم در بازوان مادران مرده اش
سینه هایم بر داغهای صلیبش بود
و نگاهم به چشم ماهیانی می رفت
که نقره هایشان را به تور می دادند
و خاکستر خاک را به تن
به چشم ماهیانی
که کور می شدند
یک به یک
در لهیب هوا
در ذغالهای نور.
-لیلا فرجامی
سلام. با تبریک پیشاپیش سال نو بروزم با:
شب باره/شراب خورده/ در دهانش رسته/ درخت عرعر.
و همینطور مختصری در باب امیر علیشیر نوایی.
با احترام فراوان
محمد آسیابانی
شعر به پیکری میماند که دو شقه شده است . نیمی مرد، نیمی زن
لیلا جان خیلی زیبا این دو نیمه تنه رابه تصویر کشیده ای و من گمان میکنم به زودی این دو نیمه ی جدا از هم با واسطه ی شعر و شعور و آگاهی با هم یکی میشوند . این دو نیمه ی دور از هم هرکدام به نوعی درد می کشند و شاعر مرهمی ست تا وصل عاشقانه میسر شود که خواهد شد .
سلام عزیز نیمی از شعرت بیابان و کویر بود و نیمی دیگر مرتعی سبز و زیبا ، اما غمگین
شهر وقتی نمی زاید می گرید
اینجا باران می بارد فردا روز اول بهار است !!
عطر نرگش
رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوتر های مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش بحال روزگار
نوروزتان مبارک [گل][گل][گل]
سلام
با یک پست ناگهانی
دو شعر غمگین و به شدت هشتاد و هشتی
و پنج خبر شاد و امیدوار کننده از سال هشتاد و نه
به روزم
صد سال به از این سال ها!
منتظرم
دمت گرم
حال داد